مليكامليكا، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
محمد حسن و امیر حسنمحمد حسن و امیر حسن، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

ملیکا جون (شروع زندگی جدید مامان و بابا)

ملیکا و انگشت شصتش

داستان شصت خوردن ملیکا از این جا شروع میشه که .......... چون ملیکا از ٤ ماهگی مهد بود .... و دیگه من  نبودم  که شیرمو بخوره البته مستقیم چون غیر مستقیم شیرمو میخورد و اونم تو شیشه که همیشه با خودم فکر می کردم الان ملیکا تو ذهن کوچیکش چی میگه (چه جوریه که مامانم نیست ولی شیرش هست) خلاصه از اون موقع شروع کرد به شصت خوردن و ما هر چی سعی کردیم پستونک بهش بدیم نخورد که نخورد با دکترش هم مشورت کردیم گفت عیبی نداره بزار بخوره بهش آرامش میده (البته چون پیشش نیستی) ما هم گفتیم بالاخره ترک میکنه خلاصه سرتون رو درد نیارم کلی کار انجام دادم که ملیکا شصتشو ترک کنه ازلاک تلخ گرفته از چسب و باند گرفته تا کلی کارهای دیگه ولی خ...
12 تير 1390

اولین روز تابستان

اولین روز تابستون مصادف با تولد منه (مامان ملیکا) من خودم کلا تولد گرفتنو دوست دارم و تا اونجایی که بتونم تولد کسایی که برام مهمن رو تو ذهنم دارم و بهشون تبریک میگم اگه از افراد خونواده باشن که حتما براشون کادو یا کیک می گیرم. برای بابای ملیکا که امسال (٦ خرداد ماه) بود با اینکه اون روز سردرد (میگرنی) شدید داشتم و هوا هم خیلی گرم بود و جمعه هم بود رفتم بیرون براش کیک و شمع و کادو (یه پیراهن و یه کلاه ) که از کلاه خوشش نیومد گرفتم و اومدم. وقتی از در وارد شدم و منو کیک به دست دید گفت : من که گفتم تولد نمی خوام و یه کم به جای تشکر غرغر کرد (دیگه چیکار میشه کرد) خلاصه یه تولد سه تایی گرفتیم. ولی با این که تولد من یاد بابای ملیکا بود و صبح...
7 تير 1390
1